چهارشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۹

نوستالژی پنکه، ظهر تابستون و اجبار خوابیدن ظهر

توی اتاق تاریکم جلوی نوت بوک، پشتم رو نسیم ملایم پنکه نوازش میکنه...
صدایی شبیه یه صدای یه مگس بزرگ که داره اشعار حافظ رو میخونه... آخه صداش اصلا گوش خراش نیست
عجب خنده ای رو لبامه ... چه حالی دارم میکنم!!!
خونه مادربزرگ، اجبار برای خوابیدن ، صدای پنکه زرد قدیمی با کلیدهای پیچی و شیطنتی که داره هدر میشه

۱ نظر: